یادمان هست اوایل بحران کرونا همه داشت باورمان میشد که قم مرکز کرونا در ایران است و خوش باورترها بدشان نمیآمد کسی بگوید اصلاً قم مرکز انتشار کرونا در جهان است. در این مثال ما شاهدِ آن هستیم که قدرت رسانهای دشمن با تکیه بر عدم برخورداری جامعه از مهارت مواجهه با شایعه، چگونه بر افکار عمومی سوار میشود و موضوعی که حتی یک درصد هم حقیقت نداشت، همچون واقعیتی قطعی به باور جامعه تحمیل میکند. اگر چه با فراگیری بیماری در نقاط مختلف دنیا خیلی زود این اتهام رنگ باخت، اما این قابلیت را دارد که از آن عبرت بگیریم و این قدر زود فریب نخوریم.
چندی پیش نیز در فضای مجازی پر میشود که خدا رو شکر پینگیل پیدا شد، صحیح و سالم. و از کسانی که در این قضیه ابراز همدردی کردند مراتب تشکر اعلام میشود. حالا پینگیل چیست و کی گم شده بود که حالا کسی منتظر مژدهیِ پیداشدنش باشد!
بدون شک این اتفاق ساده تاثیری بر جامعه نداشت و اکثریت جامعه از آن مبرا هستند. لکن نکتهای که وجود دارد این که چه اتفاقی در لایههای فکر یک انسان شکل میگیرد که در جهانی پر از فساد و ظلم و تباهی و فقر، مسئلهی اوّل و آخرش میشود گم و پیدا شدن یک حیوان!؟ قصه پینگیل شاهد مثال خوبی است برای معرفی افرادی که دوست دارند هنوز در رؤیاهای بچهگانه سیر کنند و با اینکه دهها کابوس وحشتناک در دنیا در حال تعبیر شدن است، آنها سرگرم خالهبازی خودشان باشند. گویی عضوی از این عالم پر از حادثه نیستند.
بله ما امروز در کشور، با بیماری سختدرمانی به اسم پینگیلیسم سیاسی مواجه هستیم. اگر چه لفظ پینگیلیسم شاید خلقالساعه و طنزآلود باشد لکن متاسفانه باید بگویم که در تاریخ، ادواریهای زیادی را مبتلا کردهاست. کم نیستند حوادث ناگواری که بر بستر این مرض حرکتهای اصیل یک جامعه در شرف پیروزی نهایی را به محاق هزیمت سوق دادهاند. در همین موضوع انتخابات امریکا و انتخاب احدالشرّین، بعضیها از یک عبارت نیمبندِ بایدن در خصوص بازگشت آمریکا به برجام چنان ذوقزده شدند که گویی سند بهشت را به آنها بخشیدهاند.
گاهی آن قدر چشمها را برای دیدن چیزی جلو میبرند، که دیگر چیزی جز آن و حتی آن را نمیبیند. غافل از اینکه برای دیدن لازم است گاهی فاصله بگیریم، مثل سربازی در برج دیدهبانی، ارتفاع بگیریم و طرزی وسواسگونه هیچ سمت وسویی را از نظر استثنا نکنیم؛ و در یک کلمه جهان را آن گونه که هست ببینیم؛ نه دلخوش به رؤیایی کودکانه باشیم و نه در بازی شطرنج رسانه مات شویم.
در نقطهیِ مقابل بصیرت سیاسی شاید به کاربردن بلاهت سیاسی، مؤدبانهترین تعبیری باشد که بتوان برای جماعت ذوقزدهیِ این روزها به کار برد. چرا از تاریخ دور و نزدیک درس نمیگیرند، چرا نصایح و هشدارها و روشنگریهای مستدل امام جامعه در خصوص خسارت محض مذاکرات منتهی به برجام و بعد از آن را به روی مبارک نمیآورند. با گذشت چهارده قرن از ماجرای انکار غدیر، بدعت سقیفه، قصه پر غصهیِ حکمیت و غربت جانسوزِ امامِ مجتبی که هر یک سلسله وار زمینه دیگری هستند، هنوز جهان نتوانسته است از آن صدمات کمر راست کند. در جنگ صفین، درست در آخرین ثانیههای مانده به نجات بشر از فرعون عربیت جاهلی کدامین حماقت بود که ترمز پیروزی قاطع جبهه حق را به یکباره کشید!؟
واقعیت این است عدهای در کشور، قبلهیِ آمال خویش را غرب و تمدن غرب میبینند و سعادت و پیشرفت را جز در نزدیک شدن به آن نمیبینند. در حالی که مسئله روشن است؛ نگاه امیدوارانه به بیگانه در حل مشکلات کشور به تجربه مکرر تاریخ، غلطترین آدرسدهیِ ممکن است. در این مختصر در مقام ارزیابی انقلاب صنعتی غرب نیستیم؛ اما سؤال اینجاست مگر انقلاب صنعتی و در پی آن توسعه اقتصادی آنها که پس از رنسانس محقق شد، جز در سایه خود اتکایی بود؟ آنها به خود تلقین کردند و هر روز در جرایدشان شعار دادند که برای ماندن باید روی پای خودمان بایستیم. در این میانِ بُلهای سیاسی ما هم به طرزی احمقانه نسخههای آنان را که حتی خودشان عمل نکردند به سطوح جامعه دیکته و تحمیل میکنند، آدم یاد قصهیِ "خر برفت" مثنوی، میافتد که چطور فرد مغبون با دزدان همآواز شده بود. و صد البته که کار جماعت قصه ما از همآوازی به خوش رقصی کشیده شدهاست.
متاسفانه گرفتار گروهی هستیم که دنیایشان را در گرو نزدیکی به غرب میبینند و در طول این سالها با ابزار شانتاژ و شایعه و هراس افکنی برخاسته از فقدان تقوای فردی و سیاسی، بارها بخشی از جامعه را در انتخاب مسیر به اشتباه انداختهاند. جماعتی که با بلغورِ چند اصطلاح ترجمه شده در حوزه علوم انسانی غرب که البته همان را هم نفهمیدهاند، خود را از زلال اندیشه اسلام ناب که در واقع طرح خدا برای هدایت بشریت است محروم ساختهاند.
این روزها میشنویم برخی در تدارک نامهای هستند تا بخواهند به زعم خود جام زهر دیگری را به امام جامعه تحمیل کنند؛ آن هم درست زمانی که بوی تعفن نظام آمریکا همه جهان را فرا گرفته و بروز ناکارایی لیبرالیسم، روشنتر از همیشه است.
تحاول این روزهای اینها آدم را یاد نیرنگ عمروعاص از سویی و سادهلوحی مسببین حکمیت از سوی دیگر میاندازد؛ آن هم درست در لحظهای که معاویه با جهنمِ شکست، فقط چند ضربه شمشیر مالک فاصله داشت. و ای بسا که جبهه شیطان با حاکمیت مطلق ولی خدا بر زمین در یک قدمی شکست ابدی بود.
در پایان آرزو میکنیم که آحاد این جریان با استمداد از کتاب الهی همهی پلهای پشت سرشان را با اقداماتی از سنخ خیانت، ویران نکنند. و صدق الله العظیم حیث یقول «وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ»و به ستمپیشگان [مشرک] گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید و در برابر خداوند سرورى ندارید، و یارى نیز نخواهید یافت.[1]
والسلام
سعید نصراللهینسب
17/9/1399